Coffeekaw·feeعمومیبه معنی قهوهنوشیدنی تهیهشده از دانههای برشته.مثالShe drinks coffee every morning.ترجمهاو هر صبح قهوه مینوشد.
Parkparkعمومیبه معنی پارکمحلی عمومی برای تفریح.مثالThey had a picnic in the park.ترجمهآنها در پارک پیکنیک کردند.
Compulsorykuhm·pul·suh·reeحقوقیبه معنی اجباریچیزی که الزامی یا ناگزیر است.مثالPaying taxes is compulsory by law.ترجمهپرداخت مالیات به موجب قانون اجباری است.
Adjudicateuh·jood·i·keytحقوقیبه معنی داوری کردنعمل تصمیمگیری در مورد یک اختلاف یا پرونده قانونی.مثالJudges are tasked to adjudicate disputes fairly and impartially.ترجمهقضات موظفند اختلافات را بهطور عادلانه و بیطرفانه حل و فصل کنند.
Frameworkfrey·mworkحقوقیبه معنی چارچوبساختار یا قالبی برای طرح یا برنامه.مثالThe framework of the law was established decades ago.ترجمهچهارچوب قانون چندین دهه پیش تعیین شد.
Schoolskoolعمومیبه معنی مدرسهمحلی برای آموزش و یادگیری.مثالThe school has a big library.ترجمهمدرسه یک کتابخانه بزرگ دارد.