Functionfuhngk·shn
- حقوقی
به معنی وظیفه
نقش یا وظیفه‌ای که کسی در یک سیستم یا سازمان دارد.
- مثال
- The primary function of a judge is to ensure justice.
- ترجمه
- وظیفه اصلی قاضی تضمین عدالت است.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Adjudicationar·joo·di·kay·shn
- حقوقی
به معنی رسیدگی قضایی
تصمیم‌گیری قانونی توسط یک دادگاه.
- مثال
- The adjudication process resolved the dispute efficiently.
- ترجمه
- فرآیند رسیدگی به اختلاف به کارآمدی حل و فصل شد.
Eateet
- عمومی
به معنی خوردن
مصرف غذا برای تغذیه.
- مثال
- She eats healthy food every day.
- ترجمه
- او هر روز غذای سالم می‌خورد.
Swapswop
- حقوقی
به معنی تعویض
مبادله یا جایگزینی چیزی با چیز دیگر.
- مثال
- Parties may swap legal documents to expedite the process.
- ترجمه
- طرفین ممکن است مدارک قانونی را برای تسریع روند تعویض کنند.
Applyuh·plahy
- حقوقی
به معنی درخواست دادن
ارائه تقاضا یا اقدام برای به‌دست آوردن چیزی.
- مثال
- The law will apply to all residents equally.
- ترجمه
- قانون به طور مساوی برای همه ساکنان اعمال خواهد شد.
Functionallyfuhngk·shn·l·ee
- حقوقی
به معنی به‌صورت کارکردی
مرتبط با کاربرد عملی.
- مثال
- The system works functionally but needs optimization.
- ترجمه
- سیستم به طور عملکردی کار می‌کند اما نیاز به بهینه‌سازی دارد.
Schoolskool
- عمومی
به معنی مدرسه
محلی برای آموزش و یادگیری.
- مثال
- The school has a big library.
- ترجمه
- مدرسه یک کتابخانه بزرگ دارد.