Complainkuhm·pleyn

حقوقی

به معنی شکایت کردن

بیان نارضایتی یا اعتراض به یک وضعیت.

مثال: If you wish to complain, please follow the procedure outlined in the handbook.
ترجمه: اگر می‌خواهید شکایت کنید، لطفاً مراحل ذکر شده در کتابچه راهنما را دنبال کنید.

کلمه Complain و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.

«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»

Glovegluv
- عمومی
به معنی دستکش
پوششی برای محافظت از دست.
مثال
He wore gloves in the cold.
ترجمه
او در سرما دستکش پوشید.
Yearyeer
- عمومی
به معنی سال
دوره‌ای حدود ۳۶۵ روز.
مثال
Last year was very exciting.
ترجمه
سال گذشته خیلی هیجان‌انگیز بود.
Local Prosecutorloh·kuhl praw·si·kyoo·ter
- حقوقی
به معنی دادستان محلی
دادستانی که مسئولیت پیگیری پرونده‌های یک منطقه خاص را دارد.
مثال
The local prosecutor filed charges against the company.
ترجمه
دادستان محلی علیه شرکت اتهاماتی مطرح کرد.
Ratherrath·er
- حقوقی
به معنی به‌جای
به معنای اینکه چیزی یا کسی به‌جای چیز دیگری ترجیح داده می‌شود.
مثال
Rather than arguing, the parties decided to negotiate a settlement.
ترجمه
به‌جای بحث، طرفین تصمیم به مذاکره در مورد توافق گرفتند.
Common Lawkah·muhn law
- حقوقی
به معنی حقوق عرفی
سیستم حقوقی مبتنی بر رویه‌های قضایی و نه قوانین مدون.
مثال
The decision relied on principles of common law.
ترجمه
تصمیم بر اصول حقوق عرفی استوار بود.
Fastfast
- عمومی
به معنی سریع
با سرعت زیاد.
مثال
The car is very fast.
ترجمه
خودرو بسیار سریع است.