Lay downlay down
- حقوقی
به معنی تعیین کردن
مشخص کردن قوانین یا شرایط.
- مثال
- The lawyer will lay down the facts of the case clearly.
- ترجمه
- وکیل حقایق پرونده را به‌طور واضح بیان خواهد کرد.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Hairhair
- عمومی
به معنی مو
رشته‌های نازک روی سر یا بدن.
- مثال
- She has long, black hair.
- ترجمه
- او موهای بلند و سیاه دارد.
Boxboks
- عمومی
به معنی جعبه
ظرفی با دیواره‌های محکم.
- مثال
- He opened the box to find a gift.
- ترجمه
- او جعبه را باز کرد و هدیه‌ای یافت.
Bindbahynd
- حقوقی
به معنی بستن
تعهد قانونی یا الزام‌آور ایجاد کردن.
- مثال
- Contracts bind both parties to their obligations.
- ترجمه
- قراردادها هر دو طرف را به انجام تعهداتشان ملزم می‌کند.
Promisorprom·ih·sor
- حقوقی
به معنی متعهد
فردی که متعهد به انجام یک عمل خاص است.
- مثال
- A promisor must fulfill their obligations as outlined in the contract.
- ترجمه
- یک متعهد باید تعهدات خود را طبق قرارداد انجام دهد.
Fastfast
- عمومی
به معنی سریع
با سرعت زیاد.
- مثال
- The car is very fast.
- ترجمه
- خودرو بسیار سریع است.
Responseree·spawns
- حقوقی
به معنی پاسخ
عکس‌العمل یا جواب به چیزی.
- مثال
- The response from the court clarified the legal position.
- ترجمه
- پاسخ دادگاه موضع حقوقی را روشن کرد.