Undueuhn·doo
- حقوقی
به معنی غیرموجه
بدون توجیه منطقی یا لازم.
- مثال
- Undue influence can compromise the integrity of the legal process.
- ترجمه
- نفوذ نامناسب می‌تواند تمامیت روند قانونی را به خطر بیندازد.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Compulsorykuhm·pul·suh·ree
- حقوقی
به معنی اجباری
چیزی که الزامی یا ناگزیر است.
- مثال
- Paying taxes is compulsory by law.
- ترجمه
- پرداخت مالیات به موجب قانون اجباری است.
Consistencykuhn·sis·tuhn·see
- حقوقی
به معنی یکپارچگی
ثبات یا تطابق با اصول مشابه.
- مثال
- Consistency in legal interpretations is essential for justice.
- ترجمه
- ثبات در تفسیرهای قانونی برای اجرای عدالت ضروری است.
Arrestuh·rest
- حقوقی
به معنی بازداشت
گرفتن یا متوقف کردن قانونی یک شخص به دلیل تخلف.
- مثال
- The police have the authority to arrest individuals suspected of a crime.
- ترجمه
- پلیس حق دارد افرادی را که مظنون به ارتکاب جرم هستند، دستگیر کند.
Talktawk
- عمومی
به معنی صحبت کردن
ارتباط کلامی با دیگران.
- مثال
- They talked for hours.
- ترجمه
- آن‌ها ساعت‌ها صحبت کردند.
Brotherbruth·er
- عمومی
به معنی برادر
مردی که هم‌خون یا نزدیک به شماست.
- مثال
- My brother helped me with homework.
- ترجمه
- برادرم در تکالیف به من کمک کرد.
Descriptiondih·skrip·shuhn
- حقوقی
به معنی شرح
تعریف یا توضیح مشخصات چیزی.
- مثال
- The description of the contract must be clear to all parties involved.
- ترجمه
- شرح قرارداد باید برای همه طرفین درگیر واضح باشد.