Tabletey·bl
- عمومی
به معنی میز
سطحی صاف برای غذا یا کار.
- مثال
- She set the table for dinner.
- ترجمه
- او میز را برای شام چید.
کلمه Table و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی میز
سطحی صاف برای غذا یا کار.
کلمه Table و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی دادستان محلی
دادستانی که مسئولیت پیگیری پروندههای یک منطقه خاص را دارد.
به معنی شکایت کردن
بیان نارضایتی یا اعتراض به یک وضعیت.
به معنی علامت تجاری
نشانهای که محصولات یا خدمات یک شرکت را از دیگران متمایز میکند.
به معنی دروازه
ورودی بزرگ یا حصار.
به معنی حق توقیف
حقی که به طلبکار برای نگهداری یا فروش دارایی بدهکار داده میشود.
به معنی شناخت
پذیرش یا تأیید چیزی.