Statutorysta·choo·tuh·ree
- حقوقی
به معنی قانونی یا بر اساس قانون
مربوط به قوانین یا مقررات تصویب‌شده.
- مثال
- The statutory limit for filing this case is two years.
- ترجمه
- حد قانونی برای ثبت این پرونده دو سال است.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Grassgras
- عمومی
به معنی علف
گیاهی کوتاه که زمین را می‌پوشاند.
- مثال
- The grass was wet after the rain.
- ترجمه
- علف‌ها پس از باران خیس بودند.
Litigationli·tuh·gay·shn
- حقوقی
به معنی رسیدگی قضایی
فرایند طرح دعوی در دادگاه برای حل یک اختلاف.
- مثال
- The company is involved in litigation over environmental violations.
- ترجمه
- شرکت درگیر دعاوی حقوقی به دلیل تخلفات زیست‌محیطی است.
Principalprin·suh·pl
- حقوقی
به معنی اصلی
چیزی که اصلی یا مهم‌تر است.
- مثال
- The principal issue was resolved in the court.
- ترجمه
- مسئله اصلی در دادگاه حل شد.
Enthrallen·thrawl
- حقوقی
به معنی مجذوب کردن
شیفته یا گرفتار کردن کسی به چیزی.
- مثال
- The judge’s ruling can enthrall the public and influence future cases.
- ترجمه
- حکم قاضی می‌تواند مردم را شگفت‌زده کند و بر پرونده‌های آینده تأثیر بگذارد.
Beneficiaryben·uh·fish·ee·eh·ree
- حقوقی
به معنی ذینفع
شخصی که از یک قرارداد، وصیت‌نامه یا امانت بهره‌مند می‌شود.
- مثال
- The beneficiary received the funds from the trust.
- ترجمه
- ذینفع وجوه را از صندوق دریافت کرد.
Knownoh
- عمومی
به معنی دانستن
آگاهی یا شناخت از چیزی.
- مثال
- She knows how to play the piano.
- ترجمه
- او بلد است پیانو بنوازد.