Settlementset·uhl·muhnt

حقوقی

به معنی تسویه

حل و فصل اختلافات بدون مراجعه به دادگاه.

مثال: The parties reached a settlement after months of negotiation.
ترجمه: طرفین پس از ماه‌ها مذاکره به توافق رسیدند.

کلمه Settlement و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.

«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»

Inconsistencyin·kuhn·sih·sten·see
- حقوقی
به معنی ناسازگاری
عدم هماهنگی یا تطابق.
مثال
There was an inconsistency in the witness’s statement.
ترجمه
در اظهارات شاهد یک ناهماهنگی وجود داشت.
Potentialpuh·ten·shl
- حقوقی
به معنی بالقوه
دارای ظرفیت برای وقوع یا تحقق چیزی.
مثال
The contract has potential risks that need addressing.
ترجمه
قرارداد دارای خطرات بالقوه‌ای است که باید به آنها پرداخته شود.
Manman
- عمومی
به معنی مرد
انسان بالغ مذکر.
مثال
The man helped carry the bags.
ترجمه
مرد به حمل کیسه‌ها کمک کرد.
Accountabilityuh·kown·tuh·bil·uh·tee
- حقوقی
به معنی مسئولیت‌پذیری
پاسخگویی نسبت به اعمال یا تصمیمات.
مثال
Accountability is essential for public officials.
ترجمه
مسئولیت‌پذیری برای مقام‌های عمومی ضروری است.
Easementeez·muhnt
- حقوقی
به معنی حق ارتفاق
حقی که به صاحب ملکی اجازه استفاده محدود از ملک دیگری را می‌دهد.
مثال
The property owner granted an easement for the utility lines.
ترجمه
مالک ملک برای خطوط خدماتی حق عبور اعطا کرد.
Newsnyooz
- عمومی
به معنی خبر
اطلاعات جدید درباره رویدادها.
مثال
He watched the news on TV.
ترجمه
او اخبار را در تلویزیون تماشا کرد.