Primaryprahy·mer·ee
- حقوقی
به معنی اولیه
نخستین یا اصلی‌ترین چیزی که در نظر گرفته می‌شود.
- مثال
- The primary objective of the law is to ensure justice.
- ترجمه
- هدف اصلی قانون اطمینان از عدالت است.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Force Majeurefors·muh·zhoor
- حقوقی
به معنی قوه قاهره
شرایط غیرقابل‌پیش‌بینی که اجرای قرارداد را غیرممکن می‌کند.
- مثال
- The company invoked the force majeure clause during the natural disaster.
- ترجمه
- شرکت بند فورس ماژور را در طول فاجعه طبیعی اعمال کرد.
Fortunatefor·chuh·nit
- حقوقی
به معنی خوش شانس
در شرایط خوشایند و مساعد قرار گرفتن.
- مثال
- It is fortunate to have a reliable legal advisor during litigation.
- ترجمه
- خوش‌شانس است که در طول دعاوی حقوقی مشاور قانونی قابل اعتمادی داشته باشیم.
Providepruh·vahyd
- حقوقی
به معنی ارائه دادن
دادن یا فراهم کردن چیزی.
- مثال
- The law provides guidelines for fair trade practices.
- ترجمه
- قانون دستورالعمل‌هایی برای شیوه‌های تجارت منصفانه ارائه می‌دهد.
Landmarkland·mark
- حقوقی
به معنی نقطه عطف، سرنوشت‌ساز
نقطه‌ای که در آن یک تغییر یا پیشرفت قابل توجهی رخ می‌دهد.
- مثال
- The case became a landmark decision that changed the legal landscape.
- ترجمه
- این پرونده به یک تصمیم نقطه عطف تبدیل شد که منظر حقوقی را تغییر داد.
Protectpruh·tekt
- حقوقی
به معنی محافظت کردن
حفاظت یا دفاع از چیزی.
- مثال
- The law aims to protect vulnerable populations from exploitation.
- ترجمه
- قانون هدف دارد تا از جمعیت‌های آسیب‌پذیر در برابر سوءاستفاده محافظت کند.
Hourow·er
- عمومی
به معنی ساعت
واحدی برای اندازه‌گیری زمان.
- مثال
- The meeting lasted one hour.
- ترجمه
- جلسه یک ساعت طول کشید.