Locklok
- عمومی
به معنی قفل
وسیلهای برای ایمن کردن اشیا.
- مثال
- He put a lock on the door.
- ترجمه
- او روی در قفل گذاشت.
کلمه Lock و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی قفل
وسیلهای برای ایمن کردن اشیا.
کلمه Lock و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی نفت
مایعی برای سوخت یا آشپزی.
به معنی قانون وضع کردن
ایجاد قوانین از طریق مرجع قانونی.
به معنی راهاندازی
ایجاد یا شروع چیزی جدید.
به معنی کلید
وسیلهای برای باز کردن قفل.
به معنی جدایی قوا
تفکیک وظایف میان سه قوه اصلی دولت: مقننه، مجریه و قضاییه.
به معنی تجاوز
ورود غیرمجاز به ملک یا دارایی دیگران.