Legallee·gl
- حقوقی
به معنی قانونی
مطابق با قانون یا مربوط به قانون.
- مثال
- Legal counsel was provided to the defendant.
- ترجمه
- مشاوره حقوقی به متهم ارائه شد.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Chief Prosecutorcheef praw·si·kyoo·ter
- حقوقی
به معنی دادستان کل
بالاترین مقام در میان دادستان‌ها، که بر کل فرآیند دادستانی نظارت می‌کند.
- مثال
- The chief prosecutor addressed the media after the trial.
- ترجمه
- دادستان کل پس از محاکمه با رسانه‌ها صحبت کرد.
Overoh·ver
- حقوقی
به معنی روی
عبارت از اتمام یا تمام شدن چیزی.
- مثال
- The dispute was over intellectual property rights.
- ترجمه
- اختلاف بر سر حقوق مالکیت معنوی بود.
Shoeshoo
- عمومی
به معنی کفش
پوششی برای پا جهت محافظت.
- مثال
- He bought new shoes for running.
- ترجمه
- او کفش‌های جدیدی برای دویدن خرید.
Fortunatefor·chuh·nit
- حقوقی
به معنی خوش شانس
در شرایط خوشایند و مساعد قرار گرفتن.
- مثال
- It is fortunate to have a reliable legal advisor during litigation.
- ترجمه
- خوش‌شانس است که در طول دعاوی حقوقی مشاور قانونی قابل اعتمادی داشته باشیم.
Competekuhm·peet
- حقوقی
به معنی رقابت کردن
تلاش برای برتری یافتن در برابر دیگران.
- مثال
- The companies compete for government contracts.
- ترجمه
- شرکت‌ها برای قراردادهای دولتی رقابت می‌کنند.
Denydih·nai
- حقوقی
به معنی انکار کردن
رد کردن یا عدم پذیرش چیزی.
- مثال
- The defendant chose to deny the allegations made against him.
- ترجمه
- متهم تصمیم به انکار اتهامات وارده علیه خود گرفت.