Implicitim·pli·kit
- حقوقی
به معنی ضمنی
چیزی که به وضوح بیان نشده اما در مفهوم نهفته است.
- مثال
- There are implicit assumptions in every legal agreement.
- ترجمه
- در هر توافق حقوقی فرضیات ضمنی وجود دارد.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Goodgud
- عمومی
به معنی خوب
دارای کیفیت بالا یا مطلوب.
- مثال
- This book is very good.
- ترجمه
- این کتاب خیلی خوب است.
Fastfast
- عمومی
به معنی سریع
با سرعت زیاد.
- مثال
- The car is very fast.
- ترجمه
- خودرو بسیار سریع است.
Hirehahyur
- حقوقی
به معنی استخدام کردن
عمل استخدام یک فرد برای انجام کار خاص.
- مثال
- The company decided to hire a legal consultant for guidance.
- ترجمه
- شرکت تصمیم گرفت که یک مشاور حقوقی برای راهنمایی استخدام کند.
Hillhil
- عمومی
به معنی تپه
برآمدگی کوچک‌تر از کوه.
- مثال
- They climbed the hill to see the view.
- ترجمه
- آن‌ها تپه را برای دیدن منظره بالا رفتند.
Lakelayk
- عمومی
به معنی دریاچه
بدنه‌ای از آب شیرین احاطه‌شده با خشکی.
- مثال
- The lake was calm and clear.
- ترجمه
- دریاچه آرام و شفاف بود.
Pass uppas uhp
- حقوقی
به معنی رد کردن
فرصت یا پیشنهادی را نپذیرفتن.
- مثال
- Do not pass up the opportunity to negotiate a better deal.
- ترجمه
- این فرصت را برای مذاکره بر سر یک معامله بهتر از دست ندهید.