Elementel·uh·muhnt
- حقوقی
به معنی عنصر
جزئی از یک کل.
- مثال
- Every case must contain the key element of evidence.
- ترجمه
- هر پرونده باید حاوی عنصر کلیدی شواهد باشد.
به معنی عنصر
جزئی از یک کل.
به معنی محبوب
چیزی که میان عموم مردم مورد علاقه است.
به معنی شهروند
فردی که تابعیت یک کشور را دارد.
به معنی حسادت
احساس نارضایتی نسبت به موفقیت یا ویژگیهای دیگران.
به معنی موسیقی
ترکیب صداها برای لذت یا هنر.
به معنی روستا
منطقهای کوچکتر از شهر با جمعیت کمتر.
به معنی مقیاس یا اندازه
اندازهگیری یا مقایسه کمیت یا کیفیت.