Elementel·uh·muhnt
- حقوقی
به معنی عنصر
جزئی از یک کل.
- مثال
- Every case must contain the key element of evidence.
- ترجمه
- هر پرونده باید حاوی عنصر کلیدی شواهد باشد.
کلمه Element و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی عنصر
جزئی از یک کل.
کلمه Element و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی بازی
فعالیتی برای سرگرمی یا رقابت.
به معنی رنگ
مادهای برای رنگآمیزی سطوح.
به معنی پوشش
تداخل یا همپوشانی بین دو یا چند موضوع یا مسئله.
به معنی تاخیر
به تعویق افتادن یا کندی در انجام چیزی.
به معنی ترویج کردن
تشویق یا پشتیبانی برای افزایش چیزی.
به معنی همخوانی یا تطابق
هماهنگی یا توافق بین عناصر مختلف.