Divisiondih·vizh·n
- حقوقی
به معنی تقسیم
جداسازی یا توزیع چیزی.
- مثال
- The division of assets was handled through mediation.
- ترجمه
- تقسیم اموال از طریق میانجیگری انجام شد.
کلمه Division و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی تقسیم
جداسازی یا توزیع چیزی.
کلمه Division و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی مجلس
نهادی که قوانین را وضع میکند.
به معنی سخت
حالت یا وضعیتی که غیرقابل انعطاف یا تغییر است.
به معنی آب
مایعی ضروری برای حیات.
به معنی ایجاد کردن
بهوجود آوردن یا تولید چیزی.
به معنی تسویه
حل و فصل اختلافات بدون مراجعه به دادگاه.
به معنی دفتر
محلی برای کار اداری.