Court of appealkort uhv uh·peel
- حقوقی
به معنی دادگاه تجدیدنظر
دادگاهی که تصمیمات دادگاه‌های پایین‌تر را بررسی می‌کند.
- مثال
- The court of appeal overturned the previous decision.
- ترجمه
- دادگاه تجدیدنظر حکم قبلی را لغو کرد.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Afforduh·ford
- حقوقی
به معنی تأمین کردن
داشتن توان مالی یا ظرفیت برای انجام چیزی.
- مثال
- Can you afford to take on the legal expenses?
- ترجمه
- آیا می‌توانید هزینه‌های قانونی را پرداخت کنید؟
Coinkoyn
- عمومی
به معنی سکه
پول فلزی برای مبادله.
- مثال
- She found a coin on the ground.
- ترجمه
- او یک سکه روی زمین پیدا کرد.
Letterlet·er
- عمومی
به معنی نامه
پیام نوشته‌شده برای ارتباط.
- مثال
- He received a letter from his sister.
- ترجمه
- او از خواهرش نامه دریافت کرد.
Constitutekon·stuh·toot
- حقوقی
به معنی تشکیل دادن
ایجاد یا به وجود آوردن چیزی.
- مثال
- The actions constitute a breach of contract.
- ترجمه
- این اقدامات نقض قرارداد محسوب می‌شوند.
Supervisorysoo·per·vahy·zoh·ree
- حقوقی
به معنی نظارتی
مربوط به نظارت یا کنترل بر عملکرد دیگران.
- مثال
- Supervisory roles are crucial in maintaining ethical legal practices.
- ترجمه
- نقش‌های نظارتی در حفظ شیوه‌های اخلاقی قانونی بسیار مهم هستند.
Settlementset·uhl·muhnt
- حقوقی
به معنی تسویه
حل و فصل اختلافات بدون مراجعه به دادگاه.
- مثال
- The parties reached a settlement after months of negotiation.
- ترجمه
- طرفین پس از ماه‌ها مذاکره به توافق رسیدند.