Releaseri·lees
- حقوقی
به معنی آزاد کردن
رها کردن یا آزادسازی چیزی.
- مثال
- The judge ordered the release of the detained journalist.
- ترجمه
- قاضی دستور آزادی روزنامهنگار بازداشتشده را صادر کرد.
به معنی آزاد کردن
رها کردن یا آزادسازی چیزی.
به معنی دیدن
درک تصاویر با چشم.
به معنی صندلی
وسیلهای برای نشستن.
به معنی اسباببازی
شیء برای بازی کودکان.
به معنی داوری حقوقی
فرآیندی که طی آن اختلافات به یک داور بیطرف سپرده میشود.
به معنی توجیه
دلیلی برای توضیح یا دفاع از یک عمل یا تصمیم.
به معنی وضوح بخشیدن
بیان واضح و دقیق نکات یا شرایط.