Adjudicateuh·jood·i·keyt
- حقوقی
به معنی داوری کردن
عمل تصمیم‌گیری در مورد یک اختلاف یا پرونده قانونی.
- مثال
- Judges are tasked to adjudicate disputes fairly and impartially.
- ترجمه
- قضات موظفند اختلافات را به‌طور عادلانه و بی‌طرفانه حل و فصل کنند.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Ascertainas·sur·tayn
- حقوقی
به معنی اطمینان حاصل کردن
کسب اطلاعات دقیق یا اثبات حقیقت.
- مثال
- The police must ascertain the facts before proceeding.
- ترجمه
- پلیس باید حقایق را قبل از پیشروی روشن کند.
Harshhahrsh
- حقوقی
به معنی سخت
به شدت سخت، خشن یا غیرمنصفانه.
- مثال
- Some laws can be perceived as harsh by the public.
- ترجمه
- برخی از قوانین ممکن است از سوی عموم به‌عنوان سختگیرانه تلقی شود.
Depositiondep·uh·zih·shn
- حقوقی
به معنی شهادت‌نامه
اظهارات تحت سوگند گرفته‌شده در خارج از دادگاه.
- مثال
- The deposition provided critical testimony for the case.
- ترجمه
- گواهی ارائه شده شهادت مهمی برای پرونده بود.
Lightlite
- عمومی
به معنی نور
انرژی که امکان دیدن را فراهم می‌کند.
- مثال
- The light was bright in the room.
- ترجمه
- نور در اتاق روشن بود.
Truetroo
- عمومی
به معنی صحیح
مطابق با واقعیت.
- مثال
- His story is true.
- ترجمه
- داستان او صحیح است.
Achieveuh·cheev
- حقوقی
به معنی دستیابی به هدف
رسیدن به یک هدف یا نتیجه مطلوب.
- مثال
- The parties hope to achieve a resolution through mediation.
- ترجمه
- طرفین امیدوارند از طریق میانجیگری به توافق برسند.