Tribunaltri·byoo·nuhl
- حقوقی
به معنی دادگاه
مؤسسه‌ای که وظیفه رسیدگی به دعاوی حقوقی را دارد.
- مثال
- The tribunal will hear cases related to administrative disputes.
- ترجمه
- دادگاه به بررسی پرونده‌های مربوط به اختلافات اداری می‌پردازد.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Equivalencei·kwiv·uh·lens
- حقوقی
به معنی برابری
حالت یا کیفیت برابر بودن.
- مثال
- Equivalence in trade terms ensures fairness in agreements.
- ترجمه
- برابری در شرایط تجاری عدالت در توافقات را تضمین می‌کند.
Preservepri·zurv
- حقوقی
به معنی حفظ کردن
عمل نگهداری و حفظ چیزی برای استفاده در آینده.
- مثال
- It is important to preserve evidence for future reference.
- ترجمه
- حفظ شواهد برای ارجاع در آینده مهم است.
Statementstayt·muhnt
- حقوقی
به معنی اظهار
بیان رسمی یا ارائه اطلاعات به صورت کتبی یا شفاهی.
- مثال
- The witness made a statement under oath.
- ترجمه
- شاهد تحت سوگند بیانیه‌ای ارائه کرد.
Allocateal·uh·kayt
- حقوقی
به معنی اختصاص دادن
تقسیم منابع یا زمان برای هدفی خاص.
- مثال
- The government allocated resources for disaster relief.
- ترجمه
- دولت منابعی برای امدادرسانی در بلایا تخصیص داد.
Primaryprahy·mer·ee
- حقوقی
به معنی اولیه
نخستین یا اصلی‌ترین چیزی که در نظر گرفته می‌شود.
- مثال
- The primary objective of the law is to ensure justice.
- ترجمه
- هدف اصلی قانون اطمینان از عدالت است.
Waveweyv
- عمومی
به معنی موج
حرکت نوسانی آب یا هوا.
- مثال
- The waves crashed on the shore.
- ترجمه
- موج‌ها به ساحل برخورد کردند.