Looselyloose·lee
- حقوقی
به معنی سست
به طور غیررسمی یا نامنظم.
- مثال
- The rules are loosely defined, allowing for some flexibility in interpretation.
- ترجمه
- قوانین به‌طور غیررسمی تعریف شده‌اند و اجازه انعطاف‌پذیری در تفسیر را می‌دهند.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Assessuh·ses
- حقوقی
به معنی ارزیابی
سنجش یا تخمین ارزش یا شرایط چیزی.
- مثال
- The court will assess the damages caused by the breach of contract.
- ترجمه
- دادگاه خسارات ناشی از نقض قرارداد را ارزیابی خواهد کرد.
Assignmentuh·sine·muhnt
- حقوقی
به معنی انتقال
واگذاری حق یا مسئولیت به دیگری.
- مثال
- The assignment transferred ownership of the property to the buyer.
- ترجمه
- واگذاری مالکیت ملک به خریدار انتقال یافت.
Interchangein·tr·chang·j
- حقوقی
به معنی تبادل
تعویض یا جابه‌جایی چیزها.
- مثال
- The law promotes the interchange of goods and services between countries.
- ترجمه
- قانون تبادل کالاها و خدمات بین کشورها را ارتقا می‌دهد.
Mergermur·jur
- حقوقی
به معنی ادغام
ترکیب دو یا چند شرکت در یک شرکت واحد.
- مثال
- The merger between the two companies created a new industry leader.
- ترجمه
- ادغام دو شرکت یک رهبر جدید در صنعت ایجاد کرد.
Membershipmem·bur·ship
- حقوقی
به معنی عضویت
وابستگی به یک گروه یا سازمان.
- مثال
- Membership in a professional organization can provide valuable resources.
- ترجمه
- عضویت در یک سازمان حرفه‌ای می‌تواند منابع ارزشمندی را فراهم کند.
Fortunatefor·chuh·nit
- حقوقی
به معنی خوش شانس
در شرایط خوشایند و مساعد قرار گرفتن.
- مثال
- It is fortunate to have a reliable legal advisor during litigation.
- ترجمه
- خوش‌شانس است که در طول دعاوی حقوقی مشاور قانونی قابل اعتمادی داشته باشیم.