Kingking
- عمومی
به معنی پادشاه
حاکم یک کشور یا قلمرو.
- مثال
- The king ruled wisely.
- ترجمه
- پادشاه با حکمت سلطنت کرد.
کلمه King و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی پادشاه
حاکم یک کشور یا قلمرو.
کلمه King و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی یخ
آب منجمد شده به حالت جامد.
به معنی امانتدار
شخصی که وظیفهای قانونی برای حفاظت از منافع دیگری دارد.
به معنی معامله به مثل
تعاملی که بر پایه توازن و عدالت است.
به معنی بالقوه
دارای ظرفیت برای وقوع یا تحقق چیزی.
به معنی پیوست
سندی که به قرارداد یا توافقنامه اضافه میشود.
به معنی گیتار
سازی با سیم برای نواختن موسیقی.