Kingking
- عمومی
به معنی پادشاه
حاکم یک کشور یا قلمرو.
- مثال
- The king ruled wisely.
- ترجمه
- پادشاه با حکمت سلطنت کرد.
کلمه King و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی پادشاه
حاکم یک کشور یا قلمرو.
کلمه King و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی یاد گرفتن
کسب دانش یا مهارت.
به معنی شهر
منطقهای کوچکتر از شهر بزرگ با جمعیت متوسط.
به معنی جدید
تازه ساختهشده یا کشفشده.
به معنی استدلال
بیانی منطقی برای حمایت از یک نظر.
به معنی نوظهور
عمل یا وضعیتی که به سرعت در حال رشد یا توسعه است.
به معنی غذا
مواد خوراکی برای تغذیه.