Foodfood
- عمومی
به معنی غذا
مواد خوراکی برای تغذیه.
- مثال
- They shared their food with friends.
- ترجمه
- آنها غذایشان را با دوستان تقسیم کردند.
به معنی غذا
مواد خوراکی برای تغذیه.
به معنی رد کردن پرونده
مختومه کردن پرونده توسط قاضی.
به معنی متناوب
حکمی که در فواصل زمانی مشخص اعمال میشود.
به معنی مرد
انسان بالغ مذکر.
به معنی دادگاه جنایی
دادگاههایی که به جرایم جدی رسیدگی میکنند.
به معنی رسانه
ابزاری برای انتقال اطلاعات و اخبار.
به معنی مقدار
اندازه یا میزان چیزی.