Justificationjuhs·tuh·fi·kay·shuhn

حقوقی

به معنی توجیه

دلیلی برای توضیح یا دفاع از یک عمل یا تصمیم.

مثال: The defendant provided a justification for his actions.
ترجمه: متهم توجیهی برای اعمال خود ارائه کرد.

کلمه Justification و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.

«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»

Beachbeech
- عمومی
به معنی ساحل
منطقه شنی کنار دریا یا دریاچه.
مثال
They played on the beach all day.
ترجمه
آن‌ها تمام روز در ساحل بازی کردند.
Variousvair·ee·uhs
- حقوقی
به معنی متعدد
چیزهایی که از نظر نوع یا شکل متفاوت هستند.
مثال
Various stakeholders were consulted during the process.
ترجمه
سهامداران مختلف در این فرآیند مشورت داده شدند.
Undueuhn·doo
- حقوقی
به معنی غیرموجه
بدون توجیه منطقی یا لازم.
مثال
Undue influence can compromise the integrity of the legal process.
ترجمه
نفوذ نامناسب می‌تواند تمامیت روند قانونی را به خطر بیندازد.
Based onbeysd on
- حقوقی
به معنی بر اساس
متکی یا مرتبط به چیزی.
مثال
The decision was based on the evidence presented.
ترجمه
تصمیم بر اساس شواهد ارائه شده گرفته شد.
Practice partyprak·tis pahr·tee
- حقوقی
به معنی طرف عملی
طرفی که در یک اقدام یا قرارداد مشارکت دارد.
مثال
Each practice party must adhere to the regulations.
ترجمه
هر طرفی که در عمل شرکت دارد باید به مقررات پایبند باشد.
Learnlurn
- عمومی
به معنی یاد گرفتن
کسب دانش یا مهارت.
مثال
She learned to speak Persian.
ترجمه
او یاد گرفت پارسی صحبت کند.