Islandeye·land
- عمومی
به معنی جزیره
قطعه زمین احاطهشده توسط آب.
- مثال
- They visited a beautiful island.
- ترجمه
- آنها از یک جزیره زیبا بازدید کردند.
به معنی جزیره
قطعه زمین احاطهشده توسط آب.
به معنی رویا
تصاویر یا افکار در خواب.
به معنی اجرا
بهکارگیری یا انجام چیزی.
به معنی فرماندار خارجی
فرماندار یا مقام قضایی که به مسائل مربوط به اتباع خارجی رسیدگی میکند.
به معنی شناسایی
تشخیص یا شناخت یک شخص، شیء یا وضعیت.
به معنی پرسیدن
درخواست اطلاعات یا چیزی.
به معنی محکومیت
حکم قانونی علیه فردی که مقصر شناخته شده است.