Independentin·di·pen·duhnt

  • حقوقی

به معنی مستقل

وابسته به خود و بدون نیاز به دیگران.

مثال
An independent body was assigned to investigate the case.
ترجمه
یک نهاد مستقل برای بررسی پرونده منصوب شد.

«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»