Basisbeys·is
- حقوقی
به معنی پایه
مبانی یا اصول اساسی که چیزی بر اساس آن ساخته می‌شود.
- مثال
- The basis of the lawsuit was a breach of contract.
- ترجمه
- پایه دعوی نقص قرارداد بود.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Combinationkuhm·buh·nay·shuhn
- حقوقی
به معنی ترکیب
ادغام چندین عنصر با هم.
- مثال
- The combination of factors led to the decision to settle.
- ترجمه
- ترکیب عوامل منجر به تصمیم برای تسویه شد.
Towntown
- عمومی
به معنی شهر
منطقه‌ای کوچکتر از شهر بزرگ با جمعیت متوسط.
- مثال
- They live in a small town.
- ترجمه
- آن‌ها در یک شهر کوچک زندگی می‌کنند.
Remedyrem·uh·dee
- حقوقی
به معنی جبران
وسیله‌ای برای اصلاح یا جبران یک تخلف قانونی.
- مثال
- The court provided a remedy to compensate the injured party.
- ترجمه
- دادگاه برای جبران خسارت به طرف آسیب‌دیده یک راه حل ارائه کرد.
Executionek·suh·kew·shuhn
- حقوقی
به معنی اجرا
عمل انجام یا پیاده‌سازی چیزی.
- مثال
- The execution of the contract began after both parties signed.
- ترجمه
- اجرای قرارداد پس از امضای هر دو طرف آغاز شد.
Sworeswɔr
- حقوقی
به معنی قسم خورده
تعهد رسمی برای انجام یا رعایت چیزی.
- مثال
- She swore that she saw the defendant at the scene of the crime.
- ترجمه
- او سوگند یاد کرد که متهم را در صحنه جرم دیده است.
Boyboy
- عمومی
به معنی پسر
کودک یا جوان مذکر.
- مثال
- The boy kicked the ball.
- ترجمه
- پسر به توپ لگد زد.