Basisbeys·is
- حقوقی
به معنی پایه
مبانی یا اصول اساسی که چیزی بر اساس آن ساخته می‌شود.
- مثال
- The basis of the lawsuit was a breach of contract.
- ترجمه
- پایه دعوی نقص قرارداد بود.
کلمه Basis و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Jacketjak·it
- عمومی
به معنی ژاکت
لباسی کوتاه برای گرما.
- مثال
- He wore a jacket in the rain.
- ترجمه
- او در باران ژاکت پوشید.
Obstructionuhb·struk·shuhn
- حقوقی
به معنی مانع
چیزی که جلوی انجام یک کار را می‌گیرد.
- مثال
- Obstruction of justice is a serious offense.
- ترجمه
- مانع‌تراشی در اجرای عدالت یک جرم جدی است.
Proportionalitypruh·pawr·shuh·nal·i·tee
- حقوقی
به معنی تناسب
توازن در شدت پاسخ‌ها یا مجازات‌ها.
- مثال
- The sentence reflects the principle of proportionality.
- ترجمه
- حکم، اصل تناسب را بازتاب می‌دهد.
Chieflycheef·lee
- حقوقی
به معنی عمدتاً
بیشتر یا در درجه اول.
- مثال
- The case was chiefly about breach of contract.
- ترجمه
- پرونده عمدتاً مربوط به نقض قرارداد بود.
Equallyee·kwuh·lee
- حقوقی
به معنی به‌طور برابر
به‌صورت مساوی یا بدون تفاوت.
- مثال
- The law applies equally to everyone.
- ترجمه
- قانون به طور برابر برای همه اعمال می‌شود.
Rigidrij·id
- حقوقی
به معنی سخت
حالت یا وضعیتی که غیرقابل انعطاف یا تغییر است.
- مثال
- Some laws are too rigid and do not accommodate unique circumstances.
- ترجمه
- برخی قوانین بسیار سختگیرانه‌اند و شرایط خاص را در نظر نمی‌گیرند.