Implyim·plahy

حقوقی

به معنی دلالت کردن

بیان غیرمستقیم یا اشاره به چیزی.

مثال: The contract may imply certain responsibilities for both parties.
ترجمه: قرارداد ممکن است مسئولیت‌های خاصی را برای هر دو طرف دلالت کند.

کلمه Imply و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.

«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»

Sovereigntysov·ruhn·tee
- حقوقی
به معنی حاکمیت
قدرت مطلق و قانونی یک دولت در سرزمین خود.
مثال
The sovereignty of each state must be respected in international law.
ترجمه
حاکمیت هر دولت باید در حقوق بین‌الملل محترم شمرده شود.
Milkmilk
- عمومی
به معنی شیر
مایعی مغذی از گاو یا دیگر حیوانات.
مثال
She drinks milk every morning.
ترجمه
او هر صبح شیر می‌نوشد.
Lakelayk
- عمومی
به معنی دریاچه
بدنه‌ای از آب شیرین احاطه‌شده با خشکی.
مثال
The lake was calm and clear.
ترجمه
دریاچه آرام و شفاف بود.
Sanctionssangk·shnz
- حقوقی
به معنی تحریم‌ها
اقدامات تنبیهی اقتصادی یا سیاسی که علیه یک کشور اعمال می‌شود.
مثال
The government imposed sanctions on the company for violating trade laws.
ترجمه
دولت به دلیل نقض قوانین تجاری، تحریم‌هایی علیه شرکت اعمال کرد.
Fruitfroot
- عمومی
به معنی میوه
بخشی از گیاه که خوراکی و معمولاً شیرین است.
مثال
He ate some fruit for a snack.
ترجمه
او برای میان‌وعده میوه خورد.
Mediationmee·dee·ay·shn
- حقوقی
به معنی میانجی‌گری
حل و فصل اختلافات با کمک یک میانجی بی‌طرف.
مثال
The parties decided to resolve their conflict through mediation.
ترجمه
طرفین تصمیم گرفتند که اختلاف خود را از طریق میانجیگری حل کنند.