Horsehors
- عمومی
به معنی اسب
حیوانی برای سواری یا کار.
- مثال
- She rode a horse in the field.
- ترجمه
- او در دشت اسبسواری کرد.
کلمه Horse و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی اسب
حیوانی برای سواری یا کار.
کلمه Horse و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی تخممرغ
محصولی خوراکی از پرندگان.
به معنی پرنده
موجودی با پر و بال که پرواز میکند.
به معنی بازداشت
نگهداری فرد تحت نظر مقامات.
به معنی داوری حقوقی
فرآیندی که طی آن اختلافات به یک داور بیطرف سپرده میشود.
به معنی خواهان
شخصی که دعوا را در دادگاه مطرح میکند.
به معنی استخدام کردن
عمل استخدام یک فرد برای انجام کار خاص.