Gravitygrav·i·tee
- حقوقی
به معنی اهمیت یا جدیت
اهمیت زیاد یا ماهیت جدی یک موضوع.
- مثال
- The gravity of the situation required immediate action from the judiciary.
- ترجمه
- شدت وضعیت نیاز به اقدام فوری از قوه قضائیه داشت.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Interpretin·ter·pret
- حقوقی
به معنی تفسیر
بیان یا توضیح معنای چیزی.
- مثال
- Judges must interpret laws based on established precedents.
- ترجمه
- قضات باید قوانین را بر اساس رویه‌های قبلی تفسیر کنند.
Committeekuh·mi·tee
- حقوقی
به معنی کمیته
گروه رسمی برای بررسی و تصمیم‌گیری.
- مثال
- The committee proposed several legal reforms.
- ترجمه
- کمیته پیشنهادات متعددی برای اصلاح قوانین ارائه کرد.
Singsing
- عمومی
به معنی آواز خواندن
تولید صدا با استفاده از حنجره.
- مثال
- She loves to sing traditional songs.
- ترجمه
- او عاشق خواندن آهنگ‌های سنتی است.
Descriptiondih·skrip·shuhn
- حقوقی
به معنی شرح
تعریف یا توضیح مشخصات چیزی.
- مثال
- The description of the contract must be clear to all parties involved.
- ترجمه
- شرح قرارداد باید برای همه طرفین درگیر واضح باشد.
Dealdeel
- حقوقی
به معنی توافق
توافق یا معامله بین طرفین.
- مثال
- The company made a deal to settle the lawsuit.
- ترجمه
- شرکت برای حل دعوی توافق کرد.
Cowkow
- عمومی
به معنی گاو
حیوانی بزرگ که شیر تولید می‌کند.
- مثال
- The cow was grazing in the field.
- ترجمه
- گاو در دشت چرا می‌کرد.