Goldgold
- عمومی
به معنی طلا
فلزی گرانبها و درخشان.
- مثال
- She wore a gold necklace.
- ترجمه
- او یک گردنبند طلا پوشید.
به معنی طلا
فلزی گرانبها و درخشان.
به معنی نقش
وظیفه یا عملکرد مشخص در یک سیستم.
به معنی احساس کردن
درک عواطف یا لمس اشیا.
به معنی تعهد
وظیفهای که باید انجام شود.
به معنی پاسخ
جوابی به یک سوال یا مسئله.
به معنی معیار ارزیابی
معیاری برای سنجش کیفیت یا درستی چیزی.
به معنی ورشکستگی
وضعیتی که در آن یک فرد یا شرکت قادر به پرداخت بدهیها نیست.