Filefyl
- حقوقی
به معنی ثبت کردن
ارائه درخواست، شکایت یا سند رسمی در دادگاه.
- مثال
- The lawyer will file a petition on behalf of the client.
- ترجمه
- وکیل به نمایندگی از موکل دادخواستی تنظیم خواهد کرد.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Functionfuhngk·shn
- حقوقی
به معنی وظیفه
نقش یا وظیفه‌ای که کسی در یک سیستم یا سازمان دارد.
- مثال
- The primary function of a judge is to ensure justice.
- ترجمه
- وظیفه اصلی قاضی تضمین عدالت است.
Offenceuh·fens
- حقوقی
به معنی جرم
عملی که قوانین را نقض می‌کند.
- مثال
- The offense carries a maximum penalty of two years in prison.
- ترجمه
- این جرم حداکثر مجازات دو سال حبس دارد.
Common Lawkah·muhn law
- حقوقی
به معنی حقوق عرفی
سیستم حقوقی مبتنی بر رویه‌های قضایی و نه قوانین مدون.
- مثال
- The decision relied on principles of common law.
- ترجمه
- تصمیم بر اصول حقوق عرفی استوار بود.
Cupkup
- عمومی
به معنی فنجان
ظرفی کوچک برای نوشیدن مایعات.
- مثال
- She drank tea from a cup.
- ترجمه
- او از یک فنجان چای نوشید.
Threatthret
- حقوقی
به معنی تهدید
اظهار یا اقدامی که قصد آسیب یا خطر را نشان می‌دهد.
- مثال
- The email was interpreted as a threat by the recipient.
- ترجمه
- ایمیل توسط گیرنده به‌عنوان یک تهدید تفسیر شد.
Harmharm
- حقوقی
به معنی آسیب
آسیب فیزیکی، مالی یا روانی به فرد یا اموال.
- مثال
- The company took steps to mitigate environmental harm.
- ترجمه
- شرکت اقداماتی برای کاهش آسیب‌های زیست‌محیطی انجام داد.