Discoursedis·kawrs
- حقوقی
به معنی گفتگو
گفتگو یا تبادل نظر بین دو یا چند طرف.
- مثال
- The discourse surrounding legal reform is ongoing.
- ترجمه
- گفتمان مربوط به اصلاحات قانونی در حال ادامه است.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Misrepresentationmis·rep·ruh·zen·tay·shn
- حقوقی
به معنی ارائه نادرست
اطلاعات نادرست یا گمراه‌کننده که موجب خسارت شود.
- مثال
- The seller was accused of misrepresentation for providing false product information.
- ترجمه
- فروشنده به دلیل ارائه اطلاعات نادرست در مورد محصول به فریب‌کاری متهم شد.
Placeplays
- عمومی
به معنی مکان
نقطه یا منطقه‌ای خاص.
- مثال
- This is a nice place to relax.
- ترجمه
- اینجا مکان خوبی برای استراحت است.
Substantivesuhb·stan·tiv
- حقوقی
به معنی ماده‌ای
مربوط به مباحث اساسی یا محتوای اصلی یک موضوع.
- مثال
- Substantive law defines the rights and duties of individuals.
- ترجمه
- قانون ماهوی حقوق و وظایف افراد را تعریف می‌کند.
Envyen·vee
- حقوقی
به معنی حسادت
احساس نارضایتی نسبت به موفقیت یا ویژگی‌های دیگران.
- مثال
- Envy can lead to legal disputes in matters of inheritance.
- ترجمه
- حسادت می‌تواند منجر به اختلافات حقوقی در مسائل ارث شود.
Governguhv·ern
- حقوقی
به معنی حکومت کردن
اداره کردن یا کنترل یک سیستم.
- مثال
- The constitution governs the structure of the government.
- ترجمه
- قانون اساسی ساختار دولت را اداره می‌کند.
Coherencekoh·heer·uhns
- حقوقی
به معنی انسجام
هماهنگی یا ارتباط منطقی بین اجزا.
- مثال
- Coherence between policies ensures smoother implementation.
- ترجمه
- هماهنگی بین سیاست‌ها اجرای روان‌تری را تضمین می‌کند.