Defendantdih·fen·duhnt
- حقوقی
به معنی متهم
فردی که علیه او در دادگاه شکایتی مطرح شده است.
- مثال
- The defendant was found not guilty by the jury.
- ترجمه
- هیئت منصفه متهم را بی‌گناه دانست.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Adjudicateuh·jood·i·keyt
- حقوقی
به معنی داوری کردن
عمل تصمیم‌گیری در مورد یک اختلاف یا پرونده قانونی.
- مثال
- Judges are tasked to adjudicate disputes fairly and impartially.
- ترجمه
- قضات موظفند اختلافات را به‌طور عادلانه و بی‌طرفانه حل و فصل کنند.
Coatkoht
- عمومی
به معنی کت
لباس بیرونی برای گرما.
- مثال
- He wore a thick coat in the snow.
- ترجمه
- او در برف یک کت ضخیم پوشید.
Multistatemuhl·ti·steyt
- حقوقی
به معنی چندایالتی
مربوط به چندین ایالت یا حوزه قضایی مختلف.
- مثال
- This case involves multistate legal issues.
- ترجمه
- این پرونده شامل مسائل حقوقی چند ایالتی است.
Internationalin·ter·nash·nuhl
- حقوقی
به معنی بین‌المللی
مربوط به روابط یا تعاملات میان کشورها.
- مثال
- International treaties govern trade between countries.
- ترجمه
- معاهدات بین‌المللی تجارت بین کشورها را تنظیم می‌کنند.
Rebuttableri·buht·uh·bl
- حقوقی
به معنی قابل انکار
فرضی که ممکن است با دلایل قوی رد شود.
- مثال
- The contract includes a rebuttable presumption of compliance.
- ترجمه
- قرارداد شامل فرض قابل رد شدن از رعایت قانون است.
Activityak·tiv·uh·tee
- حقوقی
به معنی فعالیت
عملی که به هدف خاصی اختصاص دارد.
- مثال
- The activity was deemed illegal under local laws.
- ترجمه
- این فعالیت تحت قوانین محلی غیرقانونی تلقی شد.