Offenceuh·fens
- حقوقی
به معنی جرم
عملی که قوانین را نقض می‌کند.
- مثال
- The offense carries a maximum penalty of two years in prison.
- ترجمه
- این جرم حداکثر مجازات دو سال حبس دارد.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Chief Prosecutorcheef praw·si·kyoo·ter
- حقوقی
به معنی دادستان کل
بالاترین مقام در میان دادستان‌ها، که بر کل فرآیند دادستانی نظارت می‌کند.
- مثال
- The chief prosecutor addressed the media after the trial.
- ترجمه
- دادستان کل پس از محاکمه با رسانه‌ها صحبت کرد.
Hospitalhos·pi·tl
- عمومی
به معنی بیمارستان
محلی برای درمان بیماران.
- مثال
- He visited his friend in the hospital.
- ترجمه
- او در بیمارستان به دوستش سر زد.
Paintpaynt
- عمومی
به معنی رنگ
ماده‌ای برای رنگ‌آمیزی سطوح.
- مثال
- She painted the wall red.
- ترجمه
- او دیوار را قرمز رنگ کرد.
Brotherbruth·er
- عمومی
به معنی برادر
مردی که هم‌خون یا نزدیک به شماست.
- مثال
- My brother helped me with homework.
- ترجمه
- برادرم در تکالیف به من کمک کرد.
Remarkableri·mark·uh·buhl
- حقوقی
به معنی قابل توجه
چیزی که به خاطر ویژگی‌های خاص برجسته است.
- مثال
- The judge made a remarkable decision that set a new precedent.
- ترجمه
- قاضی تصمیمی چشمگیر گرفت که یک رویه جدید تعیین کرد.
Escapeih·skayp
- حقوقی
به معنی فرار کردن
رهایی از وضعیت یا مسئولیت خاص.
- مثال
- The suspect tried to escape from the police during the chase.
- ترجمه
- متهم سعی کرد در حین تعقیب از دست پلیس فرار کند.