Individualin·di·vid·joo·uhl
- حقوقی
به معنی فرد
شخصی که به‌عنوان یک واحد مستقل شناخته می‌شود.
- مثال
- Each individual is entitled to a fair trial.
- ترجمه
- هر فرد حق دارد از یک دادرسی عادلانه برخوردار باشد.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Teamteem
- عمومی
به معنی تیم
گروهی که برای هدفی مشترک کار می‌کنند.
- مثال
- The team won the match.
- ترجمه
- تیم در مسابقه برنده شد.
Demanddih·mand
- حقوقی
به معنی تقاضا
درخواست رسمی یا شدید برای چیزی.
- مثال
- The plaintiff made a demand for compensation following the accident.
- ترجمه
- شاکی تقاضای جبران خسارت پس از تصادف را مطرح کرد.
Babybay·bee
- عمومی
به معنی نوزاد
کودک تازه متولدشده.
- مثال
- The baby smiled at her.
- ترجمه
- نوزاد به او لبخند زد.
Due Diligencedoo·dih·luh·juhns
- حقوقی
به معنی بررسی لازم
ارزیابی دقیق پیش از ورود به یک معامله یا قرارداد.
- مثال
- Due diligence was conducted before the merger.
- ترجمه
- پیش از ادغام، بررسی‌های لازم انجام شد.
Towntown
- عمومی
به معنی شهر
منطقه‌ای کوچکتر از شهر بزرگ با جمعیت متوسط.
- مثال
- They live in a small town.
- ترجمه
- آن‌ها در یک شهر کوچک زندگی می‌کنند.
Bigbig
- عمومی
به معنی بزرگ
دارای اندازه یا حجم زیاد.
- مثال
- They live in a big house.
- ترجمه
- آن‌ها در یک خانه بزرگ زندگی می‌کنند.