Imposeim·poze

حقوقی

به معنی تحمیل کردن

اعمال چیزی با زور یا اجبار.

مثال: The court may impose a fine for non-compliance.
ترجمه: دادگاه ممکن است جریمه‌ای برای عدم رعایت قوانین اعمال کند.

کلمه Impose و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.

«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»

Popularpah·pyoo·ler
- حقوقی
به معنی محبوب
چیزی که میان عموم مردم مورد علاقه است.
مثال
The new policy became popular among small business owners.
ترجمه
سیاست جدید در میان صاحبان کسب‌وکارهای کوچک محبوب شد.
Orallyaw·ruh·lee
- حقوقی
به معنی شفاهی
اظهارات یا شهادت به صورت کلامی.
مثال
The lawyer presented his arguments orally during the trial.
ترجمه
وکیل استدلال‌های خود را به‌صورت شفاهی در جریان محاکمه ارائه داد.
Handhand
- عمومی
به معنی دست
عضوی از بدن برای گرفتن اشیا.
مثال
She held the book in her hand.
ترجمه
او کتاب را در دستش نگه داشت.
Enlightenen·lahyt·uhn
- حقوقی
به معنی روشن کردن
آگاه کردن یا توضیح چیزی برای دیگران.
مثال
It is essential to enlighten clients about their rights and responsibilities.
ترجمه
اطمینان از آگاهی مشتریان درباره حقوق و مسئولیت‌هایشان ضروری است.
Ballball
- عمومی
به معنی توپ
شیء گرد برای بازی یا ورزش.
مثال
The children played with a ball.
ترجمه
کودکان با یک توپ بازی کردند.
Assignmentuh·sine·muhnt
- حقوقی
به معنی انتقال
واگذاری حق یا مسئولیت به دیگری.
مثال
The assignment transferred ownership of the property to the buyer.
ترجمه
واگذاری مالکیت ملک به خریدار انتقال یافت.