Feelfeel
- عمومی
به معنی احساس کردن
درک عواطف یا لمس اشیا.
- مثال
- She felt happy after the news.
- ترجمه
- او پس از شنیدن خبر خوشحال شد.
کلمه Feel و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی احساس کردن
درک عواطف یا لمس اشیا.
کلمه Feel و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی باغ
محلی برای پرورش گیاهان یا گلها.
به معنی ضربه
عمل وارد کردن ضربه یا اقدام ناگهانی.
به معنی ادغام
ترکیب دو یا چند شرکت در یک شرکت واحد.
به معنی مفاد داشتن
عمل نشان دادن یا بیان یک هدف یا نیت.
به معنی بیطرفی
حالت یا موقعیت بیطرف بودن.
به معنی گیتار
سازی با سیم برای نواختن موسیقی.