Essentialih·sen·shl
- حقوقی
به معنی ضروری
چیزی که بسیار مهم و حیاتی است.
- مثال
- Legal representation is essential in complex cases.
- ترجمه
- نمایندگی قانونی در پرونده‌های پیچیده ضروری است.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Preciselypruh·sahys·lee
- حقوقی
به معنی به‌طور دقیق
با دقت بالا و وضوح کامل.
- مثال
- The judge asked the witness to describe the event precisely.
- ترجمه
- قاضی از شاهد خواست که رویداد را به‌طور دقیق توضیح دهد.
Askask
- عمومی
به معنی پرسیدن
درخواست اطلاعات یا چیزی.
- مثال
- She asked for help with her homework.
- ترجمه
- او برای تکالیفش کمک خواست.
Torttort
- حقوقی
به معنی مسئولیت مدنی
عملی که باعث خسارت به دیگری شود و مسئولیت مدنی ایجاد کند.
- مثال
- The case involves a tort claim for personal injury.
- ترجمه
- پرونده شامل شکایتی از نوع خسارت شخصی است.
Crykry
- عمومی
به معنی گریه کردن
بیان غم یا درد با اشک.
- مثال
- She cried after watching a sad movie.
- ترجمه
- او پس از تماشای یک فیلم غم‌انگیز گریه کرد.
Buyby
- عمومی
به معنی خریدن
دریافت کالا در ازای پول.
- مثال
- She bought a new phone.
- ترجمه
- او یک تلفن جدید خرید.
Excessek·ses
- حقوقی
به معنی اضافه
میزان یا مقدار بیشتری از حد مجاز.
- مثال
- Excessive fees can deter individuals from seeking legal help.
- ترجمه
- هزینه‌های زیاد می‌تواند افراد را از درخواست کمک قانونی بازدارد.