Cowkow
- عمومی
به معنی گاو
حیوانی بزرگ که شیر تولید میکند.
- مثال
- The cow was grazing in the field.
- ترجمه
- گاو در دشت چرا میکرد.
کلمه Cow و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی گاو
حیوانی بزرگ که شیر تولید میکند.
کلمه Cow و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی جعبه
ظرفی با دیوارههای محکم.
به معنی تأیید
پذیرفتن یا تصویب چیزی.
به معنی پیمان
توافقنامهای الزامآور میان طرفین.
به معنی دویدن
حرکت سریع با پاها.
به معنی موتور
دستگاهی برای تولید انرژی.
به معنی جدایی قوا
تفکیک وظایف میان سه قوه اصلی دولت: مقننه، مجریه و قضاییه.