Boyboy
- عمومی
به معنی پسر
کودک یا جوان مذکر.
- مثال
- The boy kicked the ball.
- ترجمه
- پسر به توپ لگد زد.
کلمه Boy و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی پسر
کودک یا جوان مذکر.
کلمه Boy و ۷۶۱ کلمه انگلیسی دیگر را تمرین کنید و از خودتان آزمون بگیرید.
به معنی تعویض
مبادله یا جایگزینی چیزی با چیز دیگر.
به معنی انعطافپذیر
قابلیت تغییر یا تنظیم بر اساس شرایط.
به معنی ذخیرهسازی
فرایند یا محلی برای نگهداری چیزها.
به معنی انتقال دادن
عمل جابجایی یا انتقال یک حق یا ملک به دیگران.
به معنی دوست
فردی که با او رابطه صمیمی دارید.
به معنی جامعه
گروهی از افراد با علایق مشترک.