Boyboy
- عمومی
به معنی پسر
کودک یا جوان مذکر.
- مثال
- The boy kicked the ball.
- ترجمه
- پسر به توپ لگد زد.
به معنی پسر
کودک یا جوان مذکر.
به معنی تأیید کردن
اثبات یا اعلام صحت چیزی.
به معنی فرعی
شرکتی که تحت کنترل یک شرکت مادر عمل میکند.
به معنی شرط احتمالی
رویدادی که ممکن است تحت شرایط خاص رخ دهد.
به معنی حمل و نقل
فرایند جابهجایی کالاها یا افراد.
به معنی اجرا
عمل انجام یا پیادهسازی چیزی.
به معنی اعلام کردن
بیان عمومی اطلاعات یا تصمیمی جدید.