Badbad
- عمومی
به معنی بد
دارای کیفیت پایین یا نامطلوب.
- مثال
- The weather was bad yesterday.
- ترجمه
- هوا دیروز بد بود.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Determinativedih·tur·muh·nuh·tiv
- حقوقی
به معنی تعیین‌کننده
چیزی که نقش نهایی در تصمیم‌گیری یا نتیجه دارد.
- مثال
- The evidence was determinative in the judge’s decision.
- ترجمه
- مدارک در تصمیم‌گیری قاضی تعیین‌کننده بود.
Disputedih·spyoot
- حقوقی
به معنی اختلاف
بحث یا مناقشه درباره یک مسئله.
- مثال
- The dispute between the two companies was settled in arbitration.
- ترجمه
- اختلاف بین دو شرکت در داوری حل شد.
Confirmkuhn·firm
- حقوقی
به معنی تأیید کردن
اثبات یا اعلام صحت چیزی.
- مثال
- The judge confirmed the validity of the agreement.
- ترجمه
- قاضی اعتبار توافق را تأیید کرد.
Releaseri·lees
- حقوقی
به معنی آزاد کردن
رها کردن یا آزادسازی چیزی.
- مثال
- The judge ordered the release of the detained journalist.
- ترجمه
- قاضی دستور آزادی روزنامه‌نگار بازداشت‌شده را صادر کرد.
Inconsistencyin·kuhn·sih·sten·see
- حقوقی
به معنی ناسازگاری
عدم هماهنگی یا تطابق.
- مثال
- There was an inconsistency in the witness’s statement.
- ترجمه
- در اظهارات شاهد یک ناهماهنگی وجود داشت.
Mapmap
- عمومی
به معنی نقشه
نمایش تصویری یک منطقه.
- مثال
- She used a map to find the way.
- ترجمه
- او برای پیدا کردن مسیر از نقشه استفاده کرد.