Authorityaw·thor·uh·tee
- حقوقی
به معنی اختیار
قدرت یا حق قانونی برای تصمیم‌گیری.
- مثال
- Authority to enforce the law lies with the police.
- ترجمه
- اختیار اجرای قانون در دست پلیس است.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Agencyey·juhn·see
- حقوقی
به معنی سازمان
نهادی که وظایف خاصی را انجام می‌دهد.
- مثال
- The agency is responsible for overseeing compliance.
- ترجمه
- این نهاد مسئول نظارت بر رعایت قوانین است.
Insertin·surt
- حقوقی
به معنی قرار دادن
وارد کردن یا اضافه کردن چیزی به یک محل یا سند.
- مثال
- Please insert your signature at the bottom of the document.
- ترجمه
- لطفاً امضای خود را در انتهای سند درج کنید.
Themetheme
- حقوقی
به معنی موضوع
موضوع یا ایده‌ای که در یک بحث یا اثر هنری مورد توجه است.
- مثال
- The theme of justice is central to many legal discussions.
- ترجمه
- تم عدالت در بسیاری از بحث‌های حقوقی مرکزی است.
Pioneerpee·on·eer
- حقوقی
به معنی پیشگام
فردی که در زمینه‌ای جدید پیشگام است یا ایده‌های نوآورانه‌ای ارائه می‌دهد.
- مثال
- He was a pioneer in establishing environmental law.
- ترجمه
- او در تأسیس حقوق محیط‌زیست یک پیشگام بود.
Forestfor·ist
- عمومی
به معنی جنگل
منطقه‌ای با تعداد زیادی درخت و گیاه.
- مثال
- The forest is home to many animals.
- ترجمه
- جنگل خانه بسیاری از حیوانات است.
Sophisticationsuh·fis·tuh·kay·shn
- حقوقی
به معنی پیچیدگی یا پیشرفت
توسعه یا پیچیدگی در تفکر، طراحی یا مهارت.
- مثال
- The sophistication of the legal argument impressed the jury.
- ترجمه
- پیچیدگی استدلال قانونی هیئت منصفه را تحت تأثیر قرار داد.