Mediamee·dee·uh
- حقوقی
به معنی رسانه
ابزاری برای انتقال اطلاعات و اخبار.
- مثال
- Media coverage influences public perception of legal cases.
- ترجمه
- پوشش رسانه‌ای بر درک عمومی از پرونده‌های حقوقی تأثیر می‌گذارد.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Controversykon·tro·vuh·see
- حقوقی
به معنی اختلاف
مباحثه یا مشاجره در مورد یک موضوع.
- مثال
- The controversy over the law led to public debates.
- ترجمه
- بحث و جدل در مورد این قانون منجر به بحث‌های عمومی شد.
Fishfish
- عمومی
به معنی ماهی
موجودی که در آب زندگی می‌کند.
- مثال
- He caught a big fish in the lake.
- ترجمه
- او یک ماهی بزرگ در دریاچه صید کرد.
Legleg
- عمومی
به معنی پا
عضوی از بدن برای حرکت یا ایستادن.
- مثال
- His leg hurt after the game.
- ترجمه
- پایش پس از بازی درد می‌کرد.
Obligationob·lig·ay·shn
- حقوقی
به معنی تعهد
وظیفه‌ای که باید انجام شود.
- مثال
- The contract establishes an obligation to deliver the goods.
- ترجمه
- قرارداد تعهدی برای تحویل کالاها ایجاد می‌کند.
Bailmentbayl·muhnt
- حقوقی
به معنی امانت
قراردادی که طی آن یک کالا برای نگهداری به دیگری سپرده می‌شود.
- مثال
- The bailment agreement outlined the conditions for storing goods.
- ترجمه
- قرارداد نگهداری کالاها شرایط مشخصی را تعیین کرده بود.
Sellsel
- عمومی
به معنی فروختن
دادن کالا در ازای پول.
- مثال
- He sold his old car.
- ترجمه
- او خودروی قدیمی‌اش را فروخت.