Confrontkuhn·fruhnt
- حقوقی
به معنی روبهرو شدن
مواجهه مستقیم با یک مشکل یا چالش.
- مثال
- The lawyer had to confront the witness during cross-examination.
- ترجمه
- وکیل مجبور بود در جریان بازجویی از شاهد مواجهه داشته باشد.
به معنی روبهرو شدن
مواجهه مستقیم با یک مشکل یا چالش.
به معنی اعطا کردن
دادن امتیاز یا حق به کسی.
به معنی بالقوه
دارای ظرفیت برای وقوع یا تحقق چیزی.
به معنی چراغ
منبع نور مصنوعی.
به معنی پایه
مبانی یا اصول اساسی که چیزی بر اساس آن ساخته میشود.
به معنی علف
گیاهی کوتاه که زمین را میپوشاند.
به معنی جامعه
گروهی از افراد با علایق مشترک.