Statutestat·choot
- حقوقی
به معنی قانون مدون
قانونی که توسط مجلس تصویب شده است.
- مثال
- The statute outlines the penalties for tax evasion.
- ترجمه
- قانون مجازات‌های فرار مالیاتی را مشخص می‌کند.
«چند کلمه انگلیسی جدید که می‌توانید امروز یاد بگیرید»
Knifenyf
- عمومی
به معنی چاقو
ابزاری برای بریدن یا خوردن.
- مثال
- She cut the bread with a knife.
- ترجمه
- او نان را با چاقو برید.
Scopeskohp
- حقوقی
به معنی دامنه
محدوده یا گستره اختیارات یا فعالیت.
- مثال
- The scope of the project includes several phases.
- ترجمه
- دامنه پروژه شامل چندین مرحله است.
Functionfuhngk·shn
- حقوقی
به معنی وظیفه
نقش یا وظیفه‌ای که کسی در یک سیستم یا سازمان دارد.
- مثال
- The primary function of a judge is to ensure justice.
- ترجمه
- وظیفه اصلی قاضی تضمین عدالت است.
Particularlypahr·ti·ku·ler·lee
- حقوقی
به معنی به‌ویژه
به‌صورت خاص یا مشخص.
- مثال
- The allegations against the official were particularly serious.
- ترجمه
- اتهامات علیه مقام رسمی به‌ویژه جدی بود.
Holehohl
- عمومی
به معنی سوراخ
فضایی خالی در یک سطح.
- مثال
- The dog dug a hole in the yard.
- ترجمه
- سگ در حیاط سوراخی کنده بود.
Leafleef
- عمومی
به معنی برگ
بخشی از گیاه برای فتوسنتز.
- مثال
- The leaf fell from the tree.
- ترجمه
- برگ از درخت افتاد.